در تاریخ ادبیات جهان، برخی افراد وجود دارند که انگار برای تمام مردم جهان مینوشتند. این افراد نه به زبان خاصی تعلق دارند و نه فقط مردم یک قسمت از دنیا میتوانند از آثارشان لذت ببرند. آنها یادگاریهایی برای ما برجای گذاشتند که تا ابد میتوانند چراغ راه ما در زندگی باشند. در این مقاله قرار است درباره یکی از همین افراد صحبت کنیم. منظور ما مولانا است، فردی که با اشعارش از ایران تا آمریکا را تحت تاثیر خودش قرار داده و حالا قرار است به سراغ زندگینامه و آثار وی برویم.
مقالات مربوط: هوشنگ ابتهاج ؛ زندگینامه ، آثار و درگذشت سایه
زندگینامه مولانا
جلالالدین محمد بلخی یا همان مولانا در 15 مهر سال 587 در بلخ به دنیا آمد. مولانا محمد بن حسین خطیبی پدر او بود که به سلطانالعلما مشهور بود و از بزرگان فرقه صوفیه هم به حساب میآمد. او در مباحث عرفانی تجربه زیادی داشت اما خیلی به شرکت در جلسات مباحثه علاقهای نداشت. سلطان محمد خوارزمشاه، پادشاه وقت ایران به سبب مطالبی که درباره او شنیده بود خیلی به وی علاقه نداشت. برای همین هم سلطانالعلما تصمیم گرفت از بلخ مهاجرت کند.
جلالالدین هم در این سفر پدر را همراهی کرد و پس از سفر به مکه و بغداد و سپس شام، سرانجام عازم قونیه شدند. نام مادر مولوی مومنه خاتون بود. صحبتهای زیادی درباره اصل و نسب خانوادگی مولوی وجود دارد. در واقع برخی نسبت خانواده پدری او را به ابوبکر میرسانند. برخی دیگر هم خاندان مادری وی را منتسب به پادشاهی خوارزمشاهیان میدانند. چیزی که مشخص است این است که هیچ کدام از این ادعاها قابل استناد نیستند و نمیتوانیم صحت آنها را به راحتی بررسی کنیم.
مولوی و خانوادهاش در سال 600 هجری خورشیدی به آناتولی مرکزی در روم هم مهاجرت کردند. در واقع لقب رومی او از همین جا گرفته شده است. او سرانجام در سال 654 و در سن 68 سالگی بر اثر تب شدیدی که گرفتارش شده بود برای همیشه دیده از جهان فرو بست. هنگام درگذشت او مردم قونیه فارغ از هر دین و مذهبی که داشتند به عزای مولوی نشستند. آرامگاه مولانا در قونیه ترکیه قرار دارد.
ازدواج و فرزندان مولانا
مولانا در 19 سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقند بود. حاصل این ازدواج دو پسر بود که مولوی نام آنها را سلطان ولد و علاالدین محمد گذاشت. البته این تنها ازدواج مولوی نبود. او سالها بعد با خاتون قونوی ازدواج کرد و از او هم صاحب یک دختر و یک پسر شد. خاتون قونوی تا 19 سال پس از وفات مولانا هم در قید حیات بود.
القاب و تخلص های مولانا
القاب در زمان حیات | القاب پس از وفات | تخلصها |
جلالالدین | مولوی | خاموش |
خداوندگار | مولوی رومی | خَموش |
مولانا خداوندگار | ملای رومی | خامُش |
اشعار و آثار مولانا
به طور کلی، آثار مولانا به دو دسته منظوم و منثور دستهبندی میشود. اشعار مولانا تقریبا در تمام کشورها جهان شناخته شدهاند و مثلا در ایالات متحده آمریکا او مشهورترین و پرطرفدارترین شاعر خارجی محسوب میشود. حال بیایید با هم آثار مولوی را بررسی کنیم.
آثار منظوم مولانا
همانطور که گفتیم، آثار منظوم مولانا از شهرت بسیاری برخوردارند. علاوه بر نوع کلمات و عبارات استفاده شده، مولانا را به خاطر روایتگری خود در این آثار میشناسند. مهمترین اثر منظوم او هم مثنوی معنوی است. او این کتاب را در شش جلد و 27 هزار بیت شعر نوشت.
مولوی نوشتن مثنوی را در سن 50 سالگی شروع کرد. بسیاری عقیده دارند مثنوی معنوی یکی از بزرگترین (و شاید بزرگترین) مجموعه شعر عرفانی است. چرا که علاوه بر اهمیتی که از لحاظ شعر و ادب دارد، کاملا عرفانی است و هم از لحاظ نظری و هم از بعد عملی مخاطبش را راهنمایی میکند. برای همین هم این مجموعه شعر متعلق به زمان و مکان خاصی نیست و به طور کلی میتوان به چشم یک راهنما برای انسان امروز نگاه کرد.
با نگاه به ابیات اول این مجموعه میفهمیم شعر مولانا جلال الدین بلخی در اوج پختگی او نوشته شده و او سعی دارد در این اثر تجربیات و درسهایی که آموخته است را به ما منتقل کند:
بشنو این نی چون شکایت میکند / از جداییها حکایت میکند
اما مثنوی تنها اثر منظوم مولانا نیست. دیوان شمس تبریزی هم دیگر اثر مشهور اوست که البته در ادامه مقاله به آن میپردازیم. اما بد نیست بدانید از آنجا که مولانا در این دیوان غزلسرایی کرده است، در میان مردم عادی اشعار دیوان شمس شهرت بیشتری دارند. بیشتر اشعار این دیوان به زبان فارسی و بخش کمی از آن به زبان عربی یا ترکی نوشته شدهاند.
رباعیات
رباعیات هم در دسته آثار منظور مولوی قرار دارند. این رباعیات در دیوان شمس قرار گرفتند. مولانا در طول زندگی خود 1659 رباعی سرود که شامل 3318 بیت میشوند. البته درباره اینکه آیا تمام رباعیات منتسب به او سروده خود مولوی هستند یا نه شک و شبهه وجود دارد.
هر ذره که در هوا و در هامونست / نیکو نگرش که همچو ما مجنونست
هر ذره اگر خوش است اگر محزونست / سرگشته خورشید خوش بیچونست
ملاقات مولانا با عطار گفته میشود زمانی که مولانا به همراه پدرش در حال مهاجرت بود، در بخشی از مسیر با عطار نیشابوری هم مسیر شدند. حتی برخی اعتقاد دارند این عطار بود که ذوق و قریحه شاعری را در جلالالدین کشف کرد و به پدرش گفت. اما بر اساس گفته مورخان این موضوع صحت ندارد و این دو چنین دیداری با هم نداشتند. هرچند خود مولانا همیشه به عطار و دیگر شاعران پیش از خود احترام میگذاشت. |
آثار منثور مولانا
علاوه بر آثار منظوم، مولوی آثاری هم به زبان نثر دارد که اتفاقا آنها هم شهرت زیادی دارند. در این بین میتوانیم به کتاب فیه ما فیه اشاره کنیم. این کتاب در واقع توسط پسر او سلطان ولد نوشته یا یادداشت شده است. فیه ما فیه مجموعه یادداشتهایی است که سلطان ولد از درسهای حوزوی و فقهی پدرش مولانا داشته است. همانطور که انتظار میرود متن این کتاب درباره مطالب عرفانی، دینی و اخلاقی است. این کتاب به زبان انگلیسی هم ترجمه شده است. بر خلاف سایر آثار مولوی زبان فیه ما فیه بسیار ساده است و خبری از اصطلاحات و استعاره در آن نیست.
مجالس سبعه دیگر اثر منثور مشهور مولانا است. این کتاب مجموعهای است از مواعظ و نکاتی که مولوی بر روی منبر بیان میکرده است. او معمولا مباحثش را با گفتن آیهای از قرآن شروع میکرده و سپس برای تفسیر و توضیح درباره آن آیه از اشعار خود و دیگر شاعران بزرگ مانند عطار و سنائی استفاده میکرده است.
مکتوبات هم دیگر اثر منثور مولانا است. این کتاب مجموعهای است از 150 نامه مولوی که به شاگردان، خانواده، دولتمردان و افراد مهم نوشته است. او در این نامهها بر خلاف سایر آثار منثور خودش از زبان رسمی و مکاتبهای استفاده میکرده است. جالب اینکه دو نسخه از خود این نامهها در کتابخانه دارالفنون استانبول قرار دارند.
همچنین بخوانید: داستان های کوتاه ادبی – بهترین قصه کوتاه ایرانی
اشعار عرفانی ؛ شعر مولانا در مورد خدا
بسیاری از اشعار عارفانه مولانا درباره خداوند نوشته شدهاند. در واقع خود او اعتقاد داشت هر کدام از ما باید خداوند را درون خودمان جستجو کنیم. چرا که به باور او خداوند در همه جا حیّ و حاضر است. برخی از زیباترین اشعار مولوی در مورد خدا را در ادامه میبینیم:
ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو / جان همه خوش است در سایه لطف جان تو
شاه همه جهان تویی اصل همه کسان تویی / چونک تو هستی آن ما نیست غم از کسان تو
هرکه او ارزان خرد ارزان دهد / گوهری طفلی به قرصی نان دهد
غرق عشقیام که غرقست اندرین / عشق های اولین و آخرین
مجملش گفتم نکردم زان بیان / ورنه هم افهام سوزد هم زبان
ای كه به هنگام درد راحت جانی مرا / وی که به تلخی فقر گنج روانی مرا
آن چه نبردست وهم عقل ندیدست و فهم / از تو به جانم رسید قبله ازانی مرا
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش / خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
هر کسی اندر جهان مجنون لیلایی شدند / عارفان لیلای خویش و دم به دم مجنون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این/ بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
همچنین بخوانید: بهترین کتاب عرفانی ؛ 10 کتاب جدید و قدیمی
اشعار کوتاه مولانا
همانطور که گفتیم، رباعیات بخشی از اشعار مولانا را شامل میشوند. رباعیات مولوی بسیار خواندنی و جذابند. برای همین هم چند نمونه از آنها را در این بخش از مقاله آوردیم.
یارب تو مرا به نفس طناز مده / با هر چه به جز تست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنه خویش / من آن توام مرا به من باز مده
شاهیست که تو هرچه بپوشی داند / بیکام و زبان گر بخروشی داند
هر کس هوس سخن فروشی داند / من بنده آنم که خموشی داند
هر موی زلف او یکی جان دارد / ما را چو سر زلف پریشان دارد
دانی که مرا غم فراوان از چیست /زانست که او ناز فراوان دارد
شعر مولانا درباره تنهایی
تنهایی از نگاه مولوی با آنچه در دید ماست کمی متفاوت است. اگرچه برخی از شعرهای مولانا عاشقانه هستند، یا حداقل عاشقانه به نظر میرسند، اما غم و اندوه اصلی او به سبب تنهاییاش در میان مردمانی است که حرف او را نمیفهمند. برای درک بهتر این موضوع این چند شعر را با هم میخوانیم:
بشنو این نی چون شکایت میکند / از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند / در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق
بیا بیا که شدم در غم تو سودایی / درآ درآ که به جان آمدم ز تنهایی
عجب عجب که برون آمدی به پرسش من / ببین ببین که چه بیطاقتم ز شیدایی
بده بده که چه آوردهای به تحفه مرا / بنه بنه بنشین تا دمی برآسایی
مرو مرو چه سبب زود زود میبروی / بگو بگو که چرا دیر دیر میآیی
نفس نفس زدهام نالهها ز فرقت تو / زمان زمان شدهام بیرخ تو سودایی
مجو مجو پس از این زینهار راه جفا / مکن مکن که کشد کار ما به رسوایی
برو برو که چه کژ میروی به شیوه گری / بیا بیا که چه خوش میخمی به رعنایی
شعر عاشقانه مولانا
مشهورترین اشعار مولانا در بین مردم همین اشعار عاشقانه او هستند. از خوانندگان گرفته تا طراحان همگی از این اشعار در آثار خود استفاده کردهاند. احتمالا خیلی از شما هم با اشعار عاشقانه مولوی خاطره دارید. پس بیایید چند بیتی از آنها را با هم بخوانیم:
ای توبهام شکسته از تو کجا گریزم / ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم
ای نور هر دو دیده بیتو چگونه بینم / وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم
گر شاخهها دارد تری ور سرو دارد سروری / ور گل کند صد دلبری ای جان تو چیزی دیگری
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود / داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من /جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من
دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی / باغ و بهار من تویی بهر تو بود، بودِ من
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا / کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
مولانا و شمس تبریزی
ارتباط شمس و مولانا یکی از مشهورترین داستانهای تاریخ ادبیات ایران و حتی جهان است. تا به حال درباره این ارتباط مقالات و کتابهای زیادی نوشته شده است. حتی یک فیلم (که بعدا به مینی سریال تبدیل شد) هم با همین موضوع و با نام مست عشق در ایران ساخته شد. در واقع مولانا بعد از ملاقات با شمس بود که مهمترین آثار خودش از جمله مثنوی معنوی و دیوان شمس را نوشت. او درباره ملاقاتش با شمس میگوید:
زاهد بودم ترانه گویم کردی / سر حلقه بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم / بازیچه کودکان کویم کردی
داستان آشنایی شمس و مولانا
شمس و مولانا اولین بار در سال 622 خورشیدی همدیگر را ملاقات کردند. ملاقاتی که مسیر زندگی مولانا را به طول کلی تغییر داد. اما سوال اینجاست که این دو عالِم چگونه با هم آشنا شدند؟ گفته میشود که روزی مولانا در راه منزل بود که فردی از او پرسید که آیا پیامبر شخص برتری بود یا بایزید بسطامی؟ مولانا که به شدت از این سوال او خشمگین شده بود جوابش را با تندی داد و گفت که محمد (ص) آخرین پیامبر است و از لحاظ شان کسی با او قابل مقایسه نیست.
این گفتگو ادامه داشت تا زمانی که بین این دو یک نزدیکی و علاقه به وجود آمد. تاثیر شمس بر روی مولوی به قدری زیاد بود که او دروس خودش را کنار گذاشت و از منبر موعظه پایین آمد و به جای آن به شعر و ترانه گفتن و موسیقی و رقص سماع علاقهمند شد. در واقع طبع شاعری مولانا تا آن زمان شکوفا نشده بود و این شمس بود که وی را به این کار علاقهمند کرد.
اگرچه برخی افراد باور دارند شمس صرفا یک دورهگرد ژنده پوش بوده است، اما آثار خود او نشان میدهد که در علم و قرآن و ادبیات دستی بر آتش داشته است. اما اوضاع به این خوبی پیش نمیرفت. در واقع مریدان و شاگردان مولانا وقتی دیدند او تا این اندازه شیفته شمس تبریزی شده است، سعی کردند با فحش و ناسزا موجب دوری شمس از مولانا شوند. سرانجام شمس نیز در سال 624 مولانا را ترک کرد و به دمشق مهاجرت کرد.این کار باعث ناراحتی مولانا شد تا جایی که مریدانش پشیمان شدند و مولوی هم پسرش سلطان ولد را به دمشق فرستاد و شمس را به قونیه بازگرداند.
همچنین بخوانید: بهترین کتاب ها و رمان های ایرانی
شیدایی پس از هجرت شمس
اما پس از بازگشت، باز هم حسادت و آزار و اذیت مریدان باعث ناراحتی و رنج شمس شد و او این بار برای همیشه مولانا را ترک کرد.پس از رفتن شمس تبریزی، مولانا به شدت ناآرامی میکرد و اوضاع روحی خوبی نداشت برای همین هم شبانه روز در حال سماع بود و تمام مردم شهر هم از حال او خبر داشتند. او حتی برای پیدا کردن شمس به دمشق و شام رفت اما موفق نشد وی را پیدا کند.
مولانا در بازگشتش به قونیه دوباره سماع را از سر گرفت و حالا مریدانش هم همین کار را انجام میدادند. در واقع او اعتقاد داشت به کمک سماع میتوانیم خودمان را از شر موانع دنیای حاضر خلاص کنیم و به سمت خدا برویم. او یک بار دیگر هم برای یافتن شمس به دمشق رفت اما باز هم موفق به یافتن او نشد.
دیوان شمس تبریزی
همانطور که گفتیم، این دیوان از مهمترین آثار منظوم مولانا است. دیوان شمس تبریزی یا دیوان کبیر مجموعهای است از غزلها، رباعیات و ترجیعهای مولانا که بیشتر آنها خطاب به شمس نوشته شدهاند. برای همین هم به نام دیوان شمس تبریزی شناخته میشود. البته به جز آن او برخی از غزلهایش را هم به حسامالدین چلبی و صلاحالدین زرکوب تقدیم کرده است.
دیوان شمس تبریزی در دسته ادبیات غنایی قرار میگیرد و سبک شعری آن سبک عراقی است. جدول زیر اطلاعاتی درباره دیوان شمس تبریزی به ما نشان میدهد:
تعداد غزل | 3230 |
تعداد رباعیات | 1994 |
تعداد ترجیعات | 44 |
تعداد کل ابیات | 36360 |
و مولانا چه زیبا گفت به فرزندش، هنگامی که در زمان بیماری بر بالین وی نشسته بود:
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن / ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها / خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی / بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده / بر آب دیده ما، صد سنگ آسیا کن
خیره کشی است ما را، دارد دلی چو خارا / بکشد، کسش نگوید: تدبیر خونبها کن
بر شاه خوب رویان واجب وفا نباشد / ای زرد روی عاشق، تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد / پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم / با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرد / از برق آن زمرد، هین دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من، ور تو هنر فزایی / تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن
باور و اندیشه مولانا
مولانا چیزی بیشتر از یک شاعر و عارف بود. در واقع فلسفه و نگاه او به دنیاست که باعث شده او همچنان در تاریخ ما ماندگار شود. مولانا به شاعران و اندیشمندان پیش از خودش هم احترام زیادی میگذاشت. یکی از این افراد عطار است که گفته میشود در هنگام مهاجرت جلال الدین به همراه پدرش، فرید الدین عطار نیشابوری در بخشی از راه با آنها هم مسیر بود و اتفاقا این عطار بود که متوجه ذوق و قریحه ذاتی مولوی شد. البته این روایت هیچوقت تایید نشده است. به جز عطار، مولوی برای سنائی هم احترام ویژهای قائل بود.
مولانا مخالف و منتقد سرسخت نظریه حد وسط در اخلاقیات بود. او اعتقاد داشت در بسیاری از موارد ابتدا و انتهای یک موضوع معلوم نیست و نمیتوانیم برای آن حد وسطی تعیین کنیم. مولوی باور داشت بهترین نوع شناخت از طریق کشف و شهود به دست میآید. البته او شناخت عقلی (استدلالی) و حسی را هم برای عوام مناسب میدانست. هرچند که باور داشت اگر در دوراهی استدلال و شهود گیر کردیم، باید شناخت شهودی را انتخا بکنیم.
نکته جالب اینکه با وجود مخالفت مولانا با نظریه حد وسط در اخلاقیات، او در مورد جبر و اختیار کاملا حد وسط را رعایت میکرد. مولوی نه طرفدار سرسخت جبر بود و نه باور داشت که تمام کارها و تصمیمات ما ارادی هستند.
اندیشه و اعتقادات مولانا حتی پس از مرگش هم ادامه داشت و باعث تاسیس طریقت مولویه شد. این طریقت که از شاخههای صوفیان است، همان فلسفه زندگی مولانا را دنبال میکند و تاکید آن بر اجرای مداوم سماع است.
سوالات متداول در خصوص مولانا جلال الدين بلخی